پدرامپدرام، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

پدرام - لبخند زندگی

واکسن پسرم

پسرم و چهارشنبه 15 شهریور بردم واسه واکسن 1.5 سالگی -واقعا نمی دونم به کی بد و بیراه بگم.به کسی که واکسن و زد یا اینایی که معلوم نیست چه واکسنایی به بچه های ما می زنن.پدرام که کلی گریه کرد ولی دیگه شب تب کرد.پنج شنبه صبح هم که بیدار شد دیگه پاشو مخصوصا پای چپ رو حرکت نداد.خیلی سخته ببینی جوجه شیطونت با ناله یک جا خوابیده.جمعه هم باز پدرام از جاش بلند نشد و دائما تبش بالا  می رفت.مشکل این بود که استامینوفن هم درست نمی خورد.من و بابا رضا جمعه شب بیدار بودیم چون تب پسرمون به 40.5 هم رسید.شنبه صبح که بیدار شد کمی تبش پایین اومده بود و با درد راه رفت .خدا رو شکر که بازم راه رفتن تو پسر قشنگم و دیدم. یکشنبه مامان ناهید اومد پیشت که نری مهد...
21 شهريور 1391

ممنون پسرم

من قربون اون مامان گفتنت برم،4-3روزه که وقتی خوابی بغلت می کنم و می برمت تو ماشین.ولی تا نور خورشید روی اون صورت نازت می افته سرتو از روی شونم بلند می کنی و با صدای خواب آلو یه مامان نازی می گی که دلم ضعف میره .منو ببخش که روزایی که می رم سرکار مجبورم از خواب ناز بیدارت کنم.واسه خوش اخلاقیت ازت ممنونم. آرزو دارم بهاران مال تو شاخه های یاس خندان مال تو آن خداوندی که دنیا آفرید تا ابد همراه و پشتیبان تو
6 شهريور 1391

اولین اصلاح موی آقا پدرام

بالاخره بعد از اصرار و تهدید باباییت برای کوتاهی مو ، تو رو بردم آرایشگاه کودک و موهای قشنگ و نازت و کوتاه کردند.قربونت برم که اینقدر حواست به اسباب بازی ها پرت بود که اصلا نفهمیدی چه اتفاقی افتاده. مثل ماه بودی ماه تر شدی. ...
4 شهريور 1391
1